بارانی ترین شب قدر من

چه فرخنده شبی بود ، شب قدر من...شب معراج من به آسمانها

بارانی ترین شب قدر من

چه فرخنده شبی بود ، شب قدر من...شب معراج من به آسمانها

سلام راوی مجنون،سلام راوی خون...



به سید مرتضی آوینی

 

سلام  راوی مجنون،سلام راوی خون

نگاه کن! که نگاهت غزل غزل مضمون

تو در مسیر خدا در میان خوف و رجا

نشسته روی لبانت تبسمی محزون

به اعتقاد تو سیاره رنج می خواهد

جهان چه فایده لبریز باشد از قارون

جهان برای تو زندان،برای تو انگور

جهان دسیسهء هارون و نقشهء مآمون

درون من برهوتی است از حقیقت دور

از این سراب مجازی مرا ببر بیرون

چگونه طاقت ماندن؟ مرا ببر با خود

از این زمانه به فردای دیگری ،اکنون

نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است

سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
به سمت عشق پریدی خدانگهدارت

تو مرتضا یی و دستان مرتضی یارت...


سید حمیدرضا برقعی

http://parsedarkhial.blogfa.com/
نظرات 1 + ارسال نظر
ستار 3 شهریور 1390 ساعت 04:18 http://salek-azadi.loxblog.com

قلم جاویدتر از خون است
خوش بحال کسی که با خونش نوشت

خوش بحال کسی که با خونش نوشت چه جمله ی قشنگی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد