بارانی ترین شب قدر من

چه فرخنده شبی بود ، شب قدر من...شب معراج من به آسمانها

بارانی ترین شب قدر من

چه فرخنده شبی بود ، شب قدر من...شب معراج من به آسمانها

انگار عادت کردم...

انگار عادت کردم به گناه ساده

به همین کارای پیش پا افتاده

روزای تکراری ،خواب و دل مشغولی

غصه بی مورد،حرفای معمولی

گاهی وقتا گیرم،گاهی از خود بیخود

آخرم می پرسم که چی بود و چی شد؟

تو دروغ و غیبت،تو ریا جا موندم

من چرا تو مرز دین و دنیا موندم؟

من چرا تو مرز دین و دنیا موندم؟

چه گناهی سادست ،چه دروغی خوبه؟

چه ریا کاری تو خلوتش محبوبه؟

از خودم می ترسم، از خود تکراری

اشرف مخلوقات،خواب تو بیداری

اشرف مخلوقات،خواب تو بیداری

به همین کارای پیش پا افتاده انگار عادت کردم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد